نویسنده: غلامرضا معصومی

 
آمفیارائوس (Amphiaraus)، پسر هیپرم‌نسترا(2) (Hypermnestra) و اویکلس (Oicles) در اساطیر یونان باستان می‌باشد. وی قهرمان پیشگویی یونان بود که در شکار گراز کالیدون (Calydon) و در سفرآرگونوت‌ها (Argonauts) شرکت داشت. آمفیارائوس دو پسر به نام‌های آلکمائون(1) (Alcmaeon) و آمفیلوخوس(1) (Amphilochus) داشت. وی پیشگویی بود تحت حمایت زئوس (Zeus) و آپولو (Apollo) که به سبب شرافت، شجاعت و دیانتش یکی از جنگجویان و فرماندهان مشهور عصر خود محسوب می‌شد. در طی جنگ‌هایی که در آغاز سطنت وی در آرگوس (Argos) در گرفت، تالائوس (Talaus)، پدر آدراستوس(1) (Adrastus) را کشت و آدراستوس را نیز از شهر بیرون راند. بعدها آمفیارائوس و آدراستوس که پسر عمو بودند، با یکدیگر مصالحه کردند، اما با آنکه آمفیارائوس از روی صداقت این اقدام را انجام داد، آدراستوس هنوز کینه‌ی او را به دل داشت. بنابراین آدراستوس، خواهرش اریفیله (Eriphyle) را به همسری وی درآورد و قرار گذاشت که اگر بعدها میانشان اختلافی به وجود آمد، حکمیت اریفیله را بپذیرند که همین قرار نیز باعث مرگ آمفیارائوس شد.
آدراستوس چون به پولی‌نیسس (Polynices) قول داده بود که او را بر تخت سلطنت تبس (Thebes) بنشاند، از شوهر خواهرش تقاضا کرد تا او را نیز در اردوکشی به تبس شرکت دهد. آمفیارائوس که از آینده و نتیجه‌ی شوم این جنگ خبر داشت، بسیار کوشید تا آدراستوس را از تصمیمش منصرف سازد، اما پولی‌نیسس با راهنمایی ایفیس(1) (Iphis)، گردن بند هارمونیا(1) (Harmonia) را در اختیار اریفیله قرار داد و بر اثر این هدیه، اریفیله که به عنوان حَکَم میان آدراستوس و آمفیارائوس انتخاب شده بود، برای جنگ رأی موفق داد. پس آمفیارائوس به ناچار شرکت در جنگ را پذیرفت، اما قبل از حرکت، دو پسرش را به قید قسم متعهد ساخت تا انتقام او را از مادرشان گرفته و دوباره به تبس اردوکشی کنند که در اردوکشی دوم نیز فتح نصیب آنها شد. در اردوکشی اول که معروف به اردوکشی اپیگون‌ها (Epigoni) می‌باشد، نخستین حادثه در انتظار آنها بود. هاتفی به پادشاه آن سرزمین گفته بود تا هنگامی که پسرش اوفلتس(1) (Opheltes) بتواند روی پاهای خود بایستد، نباید او را بر زمین بگذارند. به همین علت کنیزی به نام هیپسی‌پیله (Hypsipyle) دائم از طفل مراقبت کرده و او را همواره در آغوش خود نگه می‌داشت. یک روز هنگام عبور از شهر نمه (Nemea)، قهرمانان احساس تشنگی کرده و از هیپسی‌پیله درخواست کردند تا چشمه‌ی آبی به آنها نشان دهد. پس هیپسی‌پیله کودک را لحظه‌ای بر زمین گذاشت تا راه چشمه را به آنها نشان دهد که در همین هنگام ماری که محافظ چشمه بود، به طفل حمله برد و او را خفه کرد. آمفیارائوس این پیشامد شوم را به فال بد گرفت و اظهار داشت اردوکشی آنها به شکست منجر شده و فرماندهان اردو به هلاکت خواهند رسید.
قهرمانان، جشن‌هایی به افتخار اوفلتس که از طرف آنها آرکموروس (Archemorus)، یعنی "آغاز سرنوشت" نام گرفته بود، ترتیب داده و خود در مسابقات آن شرکت کردند که این مسابقات مقدمه‌ی بازی‌های نمه (Nemean) شد. جایزه‌ی پرش و پرتاب دیسک نصیب آمفیارائوس گردید و با مهارت و سخن دانی که داشت مورد عفو اولیای اوفلتس نیز قرار گرفت. سپس اردو به راه خود ادامه داد تا به تبس رسید و طی جنگ‌هایی که مقابل هفت دروازه‌ی شهر صورت گرفت، آمفیارائوس توانست افتخاراتی به دست آورد. یکی از هفت فرمانده که تیدئوس(2) (Tydeus) نام داشت، توسط ملانیپوس(1) (Melanippus) از ناحیه‌ی شکم مجروح شد. آمفیارائوس نیز، سرِ ملانیپوس را از بدن جدا کرده و نزد تیدئوس برد. تیدئوس نیز سر را شکافت و مغز آن را خورد. آتنا (Athena) که قصد داشت به تیدئوس عمری جاودان ببخشد، از این عمل به قدری متغیر شد که از تصمیم خود منصرف گردید. هنگام عقب نشینی اردو، آمفیارائوس در حال فرار، خود را به ساحل رود ایسمنوس (Ismenus) رساند و در لحظه‌ای که نزدیک بود به پریکلیمنوس(3) (Periclymenus) برسد، به دستور زئوس رعدی ظاهر شد و زمین زیر پای آمفیارائوس دهن باز کرده و وی را به همراه اسب‌ها، ارابه و سورچی‌اش در خود فرو بود. در دوره‌ی پوزانیاس (Pausanias)، محلی که آمفیارائوس قهرمان مزبور در آنجا مفقود شده، معروف بود. زئوس او را فناناپذیر کرد و وی به کار پیشگویی و وحی در اوروپوس (Oropus) ادامه داد.
منبع مقاله :
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول